فکر‌ میکردم الان که دیگه به هیچی نمیشه دسترسی پیدا کرد اینجا خیلی فعال تر از این حرفا باشم ولی خب نچ! دل و دماغی نمونده تو این اوضاع.همش آه کشیدنو غم و ناامیدی

تو این وضعیت لعنتی دندونمم کار دستم داده و یه تیکش حالت لق شدن پیدا کرده بود که امروز رفتمو گفت شکسته باید تیکه شکسته رو در بیاریم و بعدشم روکش و این داستانا،ل فعلا تیکه شکسته رو در آورده و هنوز اثر بی حسی مونده نمی‌دونم تاثیرش تموم شه به فاک خواهم رفت یا نه:)))

نه که غمو غصه ی همه چیو کم داشتم، نه که بیشتر از یه هفته درگیر این پی ام اس عوضی و افت فشار نیستم،فقط همینو کم داشتم دیگه، که تو این وضعیت که واسه بازسازی خونه کلی خرج شده و خانواده تو وضعیت خوبی قرار نداره باید این خرجم رو دستشون میذاشتم و عذاب وجدان بگیرم از این زندگی انگل‌وارم تو ۲۴ سالگی.

چقدر غر زدم:)))

 با یه دوست حرف این بود قبلا اینجا خیلی خودمو سانسور میکردمو خودم نبودم. گفتم اگه دوباره شروع به نوشتن کنم بعید میدونم به شدت اون موقع باشه

با نوشتن اینا حس میکنم واقعا سانسورمو کم کردم:)) شاید یه دلیلش اینه دیگه کسایی که خیلی باهم در ارتباط بودیم و اینجارو میخوندن تعدادشون کمه و حتی کسی نیست

ولی خب دلیل مهم ترش احتمالا برمیگرده به خودم.خیلی تغییر کردم به نسبت اون سالا خیلی:)))) راضیم از این تغییرات؟ خیلی! درسته زندگی تلخ تر شده ولی ابن بخش بیشتر خودم بودن واسم لذت بخشه و حتی هنوز برام جدیده:)))


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها